دولت حق مهدوی

نويسنده: نجم الدين طبسى
اداره سرزمينى به گستردگى دنيا، كار دشوارى است كه تنها با برخوردارى از رهبرى الهى و كارگزارانى دلسوز ومعتقد به نظام الهى و حاكميت اسلام امكان‏پذير است. امام زمان(علیه السلام) براى اداره سرزمين‏ها وزيرانى را مى‏گمارد كه پيشينه مبارزاتى داشته، در تجربه و عمل، پايدارى و قاطعيت از خود نشان داده‏اند.
استاندارانى با شخصيتى قوى، اداره روش امور استان‏ها را به عهده مى‏گيرند كه جز مصالح كشور اسلامى و خشنودى خداوند، به چيز ديگرى نمى‏انديشند. روشن است، كشورى كه مسؤولانش داراى اين ويژگى‏ها باشند، بر دشوارى‏ها پيروز مى‏شود و ويرانى‏هاى حكومت‏هاى پيشين با موفقيّت به آبادانى تبديل مى‏گردد و وضع به گونه‏اى دگرگون مى‏شود كه زندگان آرزوى زندگى دوباره مردگان را مى‏نمايند.
بايد توجّه داشت كه حضرت(علیه السلام) هنگامى زمام امور را به دست مى‏گيرد كه دنيا وارث انبوهى از نابسامانى‏هاست و ميليون‏ها معلول و بيمار جسمى و روانى وجود دارد. هاله‏اى از ويرانى‏ها بر دنيا سايه افكنده است و ناامنى همه‏جا را فرا گرفته است. شهرها در اثر جنگ و نبرد به ويرانه‏اى تبديل گشته است و نابودى كشتزارها در اثر آلودگى محيط زيست، كمبود ارزاق را به دنبال داشته است.
از سويى، مردم جهان، دولت‏ها، احزاب و سازمان‏هاى بسيارى را ديده‏اند كه مدّعى بوده‏اند، اگر زمام امور را به دست گيرند، مى‏توانند به جهان و جهانيان خدمت كنند و آرامش و امنيّت و بهبودى وضع اقتصادى را به ارمغان آورند؛ ولى در عمل هر كدام از ديگرى بدتر رفتار كردند و جز فساد وكشتار و ويرانى چيزى به ارمغان نياورند.
كمونيسم متلاشى شد، مائوئيسم مغضوب سران خود قرار گرفت و دمكراسى غربى جز شعارى مردم فريب چيزى بيش نبود.
سرانجام روزگارى فرا مى‏رسد كه عدل و عدالت به دست تواناى مرد الهى در روى زمين مرده از ستم پياده مى‏شود. او آن‏چنان در اجراى اين شعار «يملاء الأرض قسطاً و عدلاً؛ زمين را پر از عدل و قسط مى‏كند». جدّى و مصمّم است كه آثار آن در همه‏جا نمايان‏مى‏شود.
حضرت، حكومت را به گونه‏اى سازماندهى مى‏كند و مردم را به گونه‏اى تربيت مى‏نمايد كه ديگر واژه ستم از ذهن‏ها رخت بر مى‏بندد و به تعبير روايات، ديگر كسى به ديگرى ستم نمى‏كند؛ حتى حيوانات نيز دست از تعدّى و ستم بر مى‏دارند و گوسفند همنشين گرگ مى‏گردد.
امّ سلمه مى‏گويد: پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)چنان عدالتى در جامعه برپا مى‏كند كه زندگان آرزو مى‏كنند، كاش مردگانشان زنده مى‏بودند و از آن عدالت بهره‏مند مى‏گرديدند».(1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسير آيه شريفه (واعلموا أنّ اللَّه يحيى الأرض بعد موتها(2)؛ بدانيد وآگاه باشيد كه خداوند، زمين را پس از مرگش زنده مى‏كند)، مى‏فرمايد: «خداوند زمين را با حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف)زنده مى‏گرداند. آن حضرت در زمين به عدالت رفتار مى‏كند و زمين را با گسترش عدالت زنده مى‏نمايد؛ پس از آن كه در اثر گسترش ستم مرده بود».(3)
نيز امام صادق(علیه السلام) مى‏فرمايد: «به خدا سوگند، به‏طور حتم عدالت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)به درون خانه‏ها و اتاق‏هاى‏شان نفوذ مى‏كند؛ هم‏چنان‏كه سرما و گرما در آن وارد مى‏شود».(4)
از اين روايت استفاده مى‏شود كه با وجود خواسته گروهى و حتى مخالفت آنان، عدالت همه جهان را بدون استثنا در بر مى‏گيرد.
امام باقر(علیه السلام) در تفسير آيه شريفه (الّذين إن مكّنّاهم فى الأرضِ أقاموا الصلوةَ...؛(5) آنان كه وقتى در زمين حاكميتشان بخشيم نماز را بپا مى‏دارند و ...) مى‏فرمايد: «اين آيه در شأن مهدى و يارانش فرود آمده است. خداوند به وسيله آنان، دين خود را آشكار مى‏كند و حاكم مى‏گرداند؛ به گونه‏اى كه اثرى از ستم و بدعت ديده نمى‏شود».(6)
امام رضا(علیه السلام) در اين باره مى‏فرمايد: «آن‏گاه كه حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)ظهور كند، ترازوى عدالت را در جامعه برقرار مى‏كند و از آن پس، كسى به ديگرى ستم نمى‏كند».(7)
نيز اميرمؤمنان(علیه السلام) مى‏فرمايد: «حضرتش در ميان كشاورزان و مردم به عدالت رفتارمى‏كند».(8)
جابر بن عبداللَّه انصارى مى‏گويد: شخصى خدمت امام باقر(علیه السلام) رسيد و عرض كرد: اين پانصد درهم زكات اموالم را از من تحويل بگير! امام(علیه السلام) فرمود: «خودت آن را داشته باش و به همسايگان و بيچارگان و نيازمندان مسلمان بده». پس فرمود: «هنگامى كه مهدى ما اهل بيت قيام كند، اموال را يكسان تقسيم مى‏كند و به عدالت با آنان رفتار مى‏نمايد. پس هر كس كه از او پيروى كند، از خدا پيروى كرده است و كسى كه نافرمانى او كند، خدا را سركشى نموده است و بدين سبب نام حضرتش را مهدى گذارده‏اند كه به امور و مسائلى پنهان هدايت مى‏شود».(9)
عدالت در روزگار مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)چنان فراگير مى‏شود كه حتى اولويت‏هاى شرعى رعايت مى‏گردد و كسانى كه مى‏خواهند واجبات خود را انجام دهند، بر كسانى‏كه درصدد انجام مستحبات هستند، در بهره‏گيرى از امكاناتى كه براى آن منظور است، مقدّم هستند. مثلاً در روزگار حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف)كه اسلام و حكومت الهى در سراسر جهان برقرار مى‏شود، طبيعى است كه شعاير الهى نيز با شكوهى وصف ناشدنى برگزارمى‏شود.
حج ابراهيمى يكى از شعاير الهى است كه بر اثر گسترش حكومت اسلامى، ديگر مانعى براى رهسپارى به سوى حج بر جاى نمى‏ماند و مردم براى انجام حج، مانند سيلى خروشان به سوى كعبه مى‏شتابند و در نتيجه گرداگرد كعبه شلوغ شده، براى همه حج گزاران كفايت نمى‏كند. امام(علیه السلام) دستور مى‏دهد كه اولويت را به كسانى دهند كه حج واجب بر عهده دارند و به سخن امام صادق(علیه السلام) اين نخستين جلوه‏گاه عدالت مهدى موعود است.
امام صادق(علیه السلام) مى‏فرمايد: «نخستين چيزى كه از عدالت حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف)آشكارمى‏شود، اين است كه اعلام مى‏كند، كسانى كه حج يا مناسك مستحب به‏جامى‏آورند و حجر الاسود را استلام مى‏كنند و طواف مستحبى انجام مى‏دهند، آن را به كسانى‏كه حج واجب دارند واگذار كنند».(10)

الف) حكومت بردل‏ها

بديهى است، حكومتى كه در مدّتى كوتاه، بر دشوارى‏ها چيره گردد و نابسامانى‏ها را از بين ببرد و با برچيدن نا اميدى از دل‏ها، بذر اميد در آنها بكارد، از پشتيبانى مردمى برخوردار خواهد شد. نظامى كه آتش جنگ‏ها را خاموش كند و امنيّت و آسايش را چنان به جامعه باز گرداند كه حتى حيوانات نيز از آن بهره‏مند شوند، اين‏چنين حكومتى، حكومت بر دل‏ها خواهد بود و آرزوى انسان‏ها اين است كه در چنان حكومتى زندگى كنند. از اين رو، در روايات از پيوند مردم با امام و علاقه آنان به حكومت آن حضرت با سخنان دلپذيرى يادشده‏است.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مى‏فرمايد: «شما را به مهدى، مردى از قريش بشارت مى‏دهم كه ساكنان آسمان و زمين از خلافت و فرمانروايى او خشنودند».(11)
نيز آن حضرت مى‏فرمايد: «مردى از امّت من قيام مى‏كند كه مردم زمين و آسمان او را دوست مى‏دارند».(12)
صباح مى‏گويد: در روزگار حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)خردسالان آرزو مى‏كنند كه‏اى كاش بزرگ بودند و بزرگسالان آرزوى كودكى و خردسالى مى‏نمايند».(13)
شايد براى اين آرزوى خردسالى مى‏كنند كه دوست دارند زمان بيش‏ترى را در حكومت آن حضرت به سر برند و خردسالان آرزوى بزرگسالى دارند، زيرا مى‏خواهند مكلّف باشند و در اجراى برنامه‏هاى حكومت الهى حضرت ولى عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)نقش داشته‏باشند و به پاداش اخروى دست يابند.
حكومت حضرت چنان تأثيرى دارد كه حتى مردگان نيز از آن بهره مى‏برند.
حضرت على(علیه السلام) در اين باره مى‏فرمايد: «مردى از فرزندانم ظهور مى‏كند كه در نتيجه ظهور و حكومتش هيج مرده‏اى در گور نمى‏ماند، مگر اين كه گشايش و بركاتى در گور برايش پديد مى‏آيد و آنان به ديدار يكديگر مى‏روند و قيام قائم را به يك ديگر مژده‏مى‏دهند».(14)
در كامل الزيارات‏(15)، «الفرحة» به معناى شادى و خوش حالى آمده‏است و آوردن واژه ميت در روايت، شايسته دقت است؛ زيرا مى‏توان نتيجه گرفت كه اين گشايش و آسايش همگانى است و ويژه گروه خاصى از ارواح نيست. اگر اين روايت را در كنار رواياتى كه مى‏فرمايد: «روح كافران در بدترين شرايط در زنجير و زندان به سر مى‏برند» بگذاريم، معناى اين روايت روشن مى‏گردد؛ زيرا گويا با ظهور امام، حكم آزادى از عذاب به آنان داده مى‏شود و يا حالت «گشايش و رحمتى كه در رفتار فرشتگان عذاب نيست»، دگرگون شده براى مدّتى هر چند كوتاه به احترام تشكيل حكومت الهى بر روى زمين، از شكنجه روح كافران و منافقان دست‏مى‏كشند.

ب) پايتخت حكومت

ابوبصير مى‏گويد: امام صادق(علیه السلام) فرمود: «اى ابا محمد! گويا مى‏بينم كه قائم آل محمد با خانواده‏اش در مسجد سهله فرود آمده است». گفتم: آيا خانه او مسجد سهله است؟ فرمود: «آرى؛ همان‏جا كه منزلگاه ادريس پيامبر بوده است و هيچ پيامبرى برانگيخته نشده، مگر آن‏كه در آن مسجد نماز گزارده است. كسى كه در آن اقامت كند، مانند كسى است كه در خيمه رسول‏خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است. هيچ مرد و زن مؤمنى نيست، مگر آن‏كه دلش به‏سوى آن مسجد است. هر شب و روزى كه مى‏گذرد، فرشتگان الهى به آن مسجد پناه‏مى‏برند و خدا را مى‏پرستند. اى ابا محمد! اگر من هم نزديك شما بودم، هيچ نمازى را جز در آن مسجد به‏جا نمى‏آوردم.
آن‏گاه كه قائم ما قيام كند، خداوند انتقام رسولش و همه ما را از دشمنان خواهد گرفت».(16)
امام صادق(علیه السلام) از مسجد سهله ياد كرد و فرمود: «آن خانه صاحب ما (حضرت مهدى) است؛ زمانى كه با خاندانش در آن‏جا سكونت گزيند».(17)
امام باقر(علیه السلام) مى‏فرمايد: «مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)قيام مى‏كند و به سوى كوفه مى‏رود و منزلش را آن‏جا قرار مى‏دهد».(18)
نيز آن حضرت مى‏فرمايد: «هنگامى كه قائم ما قيام كند و به كوفه برود، هيچ مؤمنى نيست، مگر آن كه در آن شهر در كنار مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)سكونت مى‏گزيند يا به آن شهر مى‏آيد».(19)
حضرت امير(علیه السلام) در اين باره مى‏فرمايد: «روزگارى فرا رسد كه اين‏جا (مسجد كوفه) نمازگاه و مصلاى مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)گردد».(20)
ابوبكر حضرمى مى‏گويد: به امام باقر(علیه السلام) يا به امام صادق(علیه السلام) گفتم: كدام سرزمين پس از حرم خدا و حرم پيامبرش با فضيلت‏تر است؟ فرمود: «اى ابابكر! سرزمين كوفه كه جايگاه پاكى است و در آن مسجد سهله قرار دارد و مسجدى كه همه پيامبران در آن نماز خوانده‏اند و از آن‏جا عدالت الهى پديدار مى‏گردد و قائم خداوند و قيام كنندگان پس از او از همان‏جا خواهند بود. آن‏جا جايگاه پيامبران و جانشينان صالح آنان است».(21)
محمدبن‏فضيل مى‏گويد: قيامت بر پا نمى‏شود تا اين كه همه مؤمنان در كوفه گردآيند.(22)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مى‏فرمايد: «حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)نُه يا ده سال حكومت مى‏كند و خوشبخت‏ترين مردم نسبت به او مردم كوفه هستند».(23)
از مجموع روايات چنين فهميده مى‏شود كه شهر كوفه پايگاه اصلى فعاليّت‏ها و مركز فرمانروايى امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)است.

ج) كارگزاران دولت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

طبيعى است كه در حكومتى كه امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)رهبرى آن را به عهده دارد، كارگزاران و مسؤولان حكومت نيز بايد از بزرگان و نيكان امّت باشند. از اين رو، مى‏بينيم در روايات تركيب دولت امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)را از پيامبران، جانشينان آنان، تقواپيشگان و صالحان روزگار و امّت‏هاى پيشين و از سران و بزرگان اصحاب پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بيان مى‏كند كه نام برخى از آنان بدين گونه است: حضرت عيسى(ع)، هفت نفر از اصحاب كهف، يوشع وصى موسى(ع)، مؤمن آل‏فرعون، سلمان فارسى، ابودجانه انصارى، مالك اشتر نخعى و قبيله همدان.
از حضرت عيسى(علیه السلام) در روايات با واژه‏هاى گوناگونى مانند وزير، جانشين، فرمانده و مسؤول در حكومت ياد شده است.
عيسى(علیه السلام) به حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)مى‏گويد: همانا من به عنوان وزير فرستاده شده‏ام؛ نه‏امير و فرمانروا.(24)
حضرت عيسى(علیه السلام) وزير حضرت قائم و پرده دار و جانشين آن حضرت است.(25)
... آن‏گاه عيسى فرود مى‏آيد و مسؤول دريافت اموال حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف)مى‏شود و اصحاب كهف نيز در پشت سر او خواهند بود.(26)
امام صادق(علیه السلام) مى‏فرمايد: «هنگامى كه حضرت قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) قيام كند، هفده تن را از پشت كعبه زنده مى‏گرداند كه عبارتند از: پنج تن از قوم موسى(ع)؛ آنان كه به حق قضاوت كرده وبا عدالت رفتار مى‏كنند، هفت نفر از اصحاب كهف، يوشع وصى موسى، مؤمن آل‏فرعون، سلمان فارسى، ابادجانه انصارى و مالك اشتر».(27)
در روايتى تعداد آنان بيست و هفت نفر گفته شده است و قوم موسى را چهارده نفر بيان‏مى‏كند(28) و در روايت ديگرى از مقداد نام برده شده است.(29)
حضرت على(علیه السلام) مى‏فرمايد: «... سپاهيان در پيشاپيش حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)قرار مى‏گيرند و قبيله همدان‏(30) وزيران او خواهند بود».(31)
باز هم در اين باره چنين آمده است: «مردان الهى با مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)همراه هستند؛ مردانى كه به دعوت او پاسخ گفته‏اند و او را يارى مى‏كنند. آنان وزيران و دولتمردان اويند كه بار سنگين مسؤوليت‏هاى حكومت را بر دوش دارند».(32)
ابن عباس مى‏گويد: اصحاب كهف، ياران مهدى هستند.(33)
حلبى مى‏گويد: اصحاب كهف همگى از نژاد عربند و جز به عربى سخن نمى‏گويند. آنان وزيران مهدى هستند.(34)
از روايات و سخنان بالا نتيجه مى‏گيريم كه بار سنگين حكومت و اداره سرزمين‏هاى پهناور اسلامى را نمى‏توان به دوش هر كس نهاد؛ بلكه افرادى بايد اين مسؤوليت را بپذيرند كه بارها آزمايش شده، شايستگى خود را در آزمايش‏هاى گوناگون به اثبات رسانده باشند. از اين رو، مى‏بينيم كه در رأس وزيران حكومت مهدى(عج)، حضرت عيسى(علیه السلام) قرار دارد كه يكى از پيامبران اولواالعزم است. هم‏چنين از جمله مسؤولان برجسته حكومتى او سلمان فارسى، مقداد، ابودجانه و مالك اشتر مى‏باشند كه شايستگى سرپرستى كارها را در روزگار پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اميرمؤمنان(علیه السلام) داشته‏اند و قبيله همدان كه برگ‏هاى درخشانى را در تاريخ اسلام و در روزگار حكومت على بن ابى‏طالب(علیه السلام) به خود اختصاص داده‏اند، از مسؤولان اين حكومتند.

د) مدّت حكومت

درباره مدّت حكومت مهدى(عج)، روايات گوناگونى از طريق شيعه و اهل سنّت وجود دارد. برخى از روايات، روزگار حكومت امام(علیه السلام) را به هفت سال محدود مى‏كنند. برخى احاديث ديگر هشت، نُه، ده و بيست سال را يادآور مى‏گردند و برخى اخبار، حتى تا هزار سال را نيز يادآور گشته‏اند. آن‏چه مسلّم است اين‏كه حكومت حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)كم‏تر از هفت سال نيست و در برخى احاديث كه از ائمه(علیه السلام) رسيده است، بر آن تأكيد فراوانى شده است.
شايد بتوان گفت: مدّت حكومت هفت سال است؛ ولى ساليان آن با سال‏هاى روزگار ما متفاوت است؛ چنان‏كه در بعضى از روايات آمده است:
«حكومت حضرت، هفت سال است و هر سالى به مقدار ده سال از سال‏هاى شما مى‏باشد. پس ساليان حكومت آن حضرت به اندازه هفتاد سال شما خواهد بود».(35)
حضرت على(علیه السلام) مى‏فرمايد: «حضرت مهدى هفت سال حكومت مى‏كند كه هر سال آن روزگار، ده سال شما خواهد بود».(36)
حضرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مى‏فرمايد: «مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)از ماست... و هفت سال سرپرستى كارها را به دست مى‏گيرد».(37)
نيز مى‏فرمايد: «آن حضرت هفت سال بر اين امّت حكومت مى‏كند».(38)
هم‏چنين آن حضرت مى‏فرمايد: «مدّت عمر - حكومت - مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)هفت سال، اگر كوتاه باشد و گرنه هشت يا نه سال خواهد بود».(39) نيز آمده است: «حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)نُه‏سال در اين جهان حكومت مى‏كند».(40)
جابر بن عبداللَّه انصارى از امام باقر(علیه السلام) پرسيد: «امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)چند سال زندگى خواهد كرد؟ حضرت فرمود: «از روز قيام تا هنگام وفات، نوزده سال طول مى‏كشد».(41)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)بيست سال حكومت مى‏كند و گنج‏ها را از زمين بيرون آورده، سرزمين‏هاى شرك را مى‏گشايد».(42)
نيز مى‏فرمايد: «مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)از فرزندان من است و بيست سال حكومت مى‏كند».(43)
هم‏چنين آمده است: آن حضرت(عجل الله تعالی فرجه الشریف)ده سال حكومت مى‏كند.(44)
حضرت على(علیه السلام) در پاسخ اين پرسش كه مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)چند سال فرمانروايى خواهد كرد؟ فرمود: «سى يا چهل سال فرمانرواى مردم خواهد بود».(45)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)از فرزندان من است و عمرى برابر عمر ابراهيم خليل الرحمن خواهد داشت و در هشتاد سالگى ظهور مى‏كند و چهل سال فرمانروايى مى‏نمايد».(46)
نيز آن حضرت فرمود: «مدّت فرمانروايى حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف)نوزده سال و چند ماه است».(47)
امام باقر(علیه السلام) مى‏فرمايد: «حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف)سى‏صد و نُه سال حكومت مى‏كند؛ چنان‏كه اصحاب كهف نيز در غار همين اندازه ماندند».(48)
مرحوم مجلسى(ره) مى‏فرمايد: رواياتى را كه درباره مدّت حكومت امام(علیه السلام) آمده است بايد به احتمالات زير توجيه كرد: برخى روايات بر تمام مدّت حكومت دلالت دارد و برخى بر مدّت ثبات و استقرار حكومت. بعضى بر طبق سال‏ها و روزهايى است كه ما با آشناييم و بعضى احاديث ديگر بر طبق سال‏ها و ماه‏هاى روزگار حضرت است كه طولانى مى‏باشد و خداوند به حقيقت مطلب آگاه است.(49)
مرحوم آية اللَّه طبسى - پدر بزرگوارم - پس از گفتن اين روايات، روايت هفت سال را ترجيح مى‏دهد؛ ولى مى‏فرمايد: بدين معنا كه هر سالى به قدرت خدا، به اندازه ده سال از ساليان ما خواهد بود.(50)

پی نوشتها:

1. مجمع الزوائد، ج‏7، ص‏315؛ الاذاعه، ص‏119؛ احقاق الحق، ج‏13، ص‏294.
2. بقره (2) آيه 251.
3. كمال الدين، ص‏668؛ المحّجه، ص‏429؛ نورالثقلين، ج‏5، ص‏242؛ ينابيع المودّه، ص‏429؛ بحارالانوار، ج‏51، ص‏54.
4. نعمانى، غيبة، ص‏159؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏544؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏362.
5. حج (22) آيه 41.
6. تفسير قمى، ج‏2، ص‏87؛ المحجّه، ص‏143؛ احقاق الحق، ج‏13، ص‏341.
7. كمال الدين، ص‏372؛ كفاية الاثر، ص‏270؛ اعلام الورى، ص‏408؛ كشف الغمّه، ج‏3، ص‏314؛ فرائد السمطين، ج‏2، ص‏336؛ ينابيع المودّه، ص‏448؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏321؛ غاية المرام، ص‏696؛ احقاق الحق، ج‏13، ص‏364.
8. اثبات الهداة، ج‏3، ص‏496.
9. عقد الدرر، ص‏39؛ احقاق الحق، ج‏13، ص‏186.
10. كافى، ج‏4، ص‏427؛ من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص‏525؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏374.
11. ينابيع المودّه، ص‏431؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏524.
12. فردوس الاخبار، ج‏4، ص‏496؛ اسعاف الراغبين، ص‏124؛ احقاق الحق، ج‏19، ص‏663؛ الشيعة و الرجعه، ج‏1، ص‏216.
13. ابن‏حمّاد، فتن، ص‏99؛ الحاوى للفتاوى، ج‏2، ص‏78؛ القول المختصر، ص‏21؛ متقى هندى، برهان، ص‏86؛ ابن‏طاووس، ملاحم، ص‏70.
14. كمال الدين، ج‏2، ص‏653؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏328؛ وافى، ج‏2، ص‏112.
15. كامل الزيارات، ص‏30.
16. كافى، ج‏3، ص‏495؛ كامل الزيارات، ص‏30؛ راوندى، قصص‏الانبياء، ص‏80؛ التهذيب، ج‏6، ص‏31؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏583؛ وسائل الشيعه، ج‏3، ص‏524؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏317، 376؛ مستدرك الوسائل، ج‏3، ص‏414.
17. كافى، ج‏3، ص‏495؛ ارشاد، ص‏362؛ التهذيب، ج‏3، ص‏252؛ طوسى، غيبة، ص‏282؛ وسائل الشيعه، ج‏3، ص‏532؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏331؛ ملاذ الاخيار، ج‏5، ص‏475.
18. راوندى، قصص‏الانبياء، ص‏80؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏225.
19. بحارالانوار، ج‏52، ص‏385؛ طوسى، غيبة، ص‏275 با اندكى تفاوت.
20. روضة الواعظين، ج‏2، ص‏337؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏452.
21. كامل الزيارات، ص‏30؛ مستدرك الوسائل، ج‏3، ص‏416.
22. طوسى، غيبة، ص‏273؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏330.
23. فضل الكوفه، ص‏25؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏609؛ حلية الابرار، ج‏2، ص‏719؛ اعيان الشيعه، ج‏2، ص‏51.
24. ابن‏طاووس، ملاحم، ص‏83؛ ابن‏حمّاد، فتن، ص‏160.
25. غاية المرام، ص‏697؛ حلية الابرار، ج‏2، ص‏620.
26. غاية المرام، ص‏697؛ حلية الابرار، ج‏2، ص‏620.
27. عياشى، تفسير، ج‏2، ص‏32؛ دلائل الامامه، ص‏274؛ مجمع البيان، ج‏2، ص‏489؛ ارشاد، ص‏365؛ كشف الغمّه، ج‏3، ص‏256؛ روضة الواعظين، ج‏2، ص‏266؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏550؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏346.
28. اثبات الهداة، ج‏3، ص‏573.
29. مقداد از ياران پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و على(علیه السلام) است. در بزرگى شأن او همين بس كه طبق يكى از روايات، خداوند به سبب هفت نفر - كه يكى از آنان مقداد است - به شما رزق و روزى مى‏دهد و به شما يارى مى‏رساند و باران مى‏فرستد.
او در موضوع خلافت و امامت اميرالمؤمنين(علیه السلام) پافشارى داشت و كوشش فراوان كرد.
پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او فرمود: «خداوند مرا فرمان داد تا چهار تن را دوست بدارم: على(ع)، مقداد، ابوذر و سلمان». در روايت ديگر آمده است: «بهشت مشتاق مقداد است». (معجم رجال الحديث، ج‏8، ص‏314).
او دوبار هجرت كرد و در جنگ‏هاى گوناگونى شركت جست و در جنگ بدر به پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عرض كرد: ما سخن بنى‏اسرائيل به حضرت موسى را به تو نمى‏گوييم؛ بلكه مى‏گوييم در كنار تو و در ركابت با دشمن مى‏جنگيم. مقداد در روزگار حكومت امير(علیه السلام) جزء شرطة الخميس بود.
سرانجام مقداد در هفتاد سالگى در سرزمينى به نام «جرف» در فاصله سى ميلى از مدينه به سراى جاودانه شتافت و پيكرش را مردم بر دوش گرفته و تا بقيع تشيع كردند و در آن‏جا به خاك سپردند. (تنقيح المقال، ج‏2، ص‏245؛ اسدالغابه، ج‏4، ص‏409).
30. همدان قبيله‏اى بزرگ در يمن است. آنان پس از جنگ تبوك، نمايندگانى را به حضور پيامبر فرستادند و حضرت در سال نهم اميرمؤمنان(علیه السلام) را به يمن فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت كند. پس از قرائت پيام پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) همه آنان اسلام آوردند. على(علیه السلام) در نامه‏اى خبر اسلام آوردن طايفه همدان را به پيامبر نوشت و در آن نامه سه‏بار بر همدان درود فرستاد و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پس از خواندن نامه به شكرانه اين خبر، سجده شكر به جاى آورد. (كامل ابن‏اثير، ج‏1، ص‏26، 29، 30).
على(علیه السلام) در مدح آنان چنين سروده است: «همدانيان صاحبان دين و اخلاق نيكند، دينشان، شجاعت آنان وقهرشان بر دشمنان به هنگام رويارويى، آنان را زينت بخشيده است. اگر من دربان بهشت مى‏بودم، به همدانيان مى‏گفتم: به سلامت به آن وارد شويد». (عقدالفريد، ج‏4، ص‏339؛ وقعة صفين، ص‏274).
آن حضرت در پاسخ به تهديدات معاويه، توانايى و نيرومندى قبيله همدان را به رخ او كشيد و فرمود: «هنگامى كه مرگ‏را مرگى سرخ يافتم، پس طايفه همدان را بسيج كردم و آنان نيز قبيله حمير را». (وقعة صفين، ص‏43).
هنگامى كه على(علیه السلام) مردم را براى جنگ با معاويه بسيج مى‏كرد، فردى به حضرت اعتراض كرد. و چون ممكن بود در گردآورى سپاه اختلال پديد آيد شاهدان واقعه با مشت و لگد به زندگانى او پايان دادند و حضرت ديه او را پرداخت. (همان، ص‏94، 95).
طايفه همدان يكى از سه طايفه‏اى بود كه بالاترين تعداد رزمندگان لشكر حضرت على(علیه السلام) را تشكيل مى‏دادند. (همان،ص‏290).
در يكى از پيكارهاى صفين آنان در جناح راست، پايدارى بى‏مانندى از خود نشان دادند؛ به ويژه هشت صد تن از جوانان‏همدان كه تا پاى جان پايدارى كردند و صد و هشتاد نفر از آنان شهيد و زخمى شدند و يازده فرمانده از آنان به‏شهادت رسيد. پرچم از دست هر يك از آنان كه به زمين مى‏افتاد، ديگرى آن را به دست مى‏گرفت و در پيكار با رقيب خود «اَزُد» و «بُجَيله» سه هزار از آنان را كشتند.
هنگامى كه در يكى از شب‏هاى جنگ صفين، معاويه با چهار هزار نفر قصد شبيخون زدن به لشكر على(علیه السلام) داشت، طايفه همدان از آن آگاهى يافت و تا صبح به صورت آماده باش به نگهبانى پرداخت. (همان، ص‏252، 329، 330).
روزى معاويه با لشكريانش وارد جنگ با اين طايفه شد؛ ولى او نيز با شكستى چشمگير ميدان نبرد را ترك كرد و گريخت. معاويه، طايفه «عك» را به پيكار با آنان فرستاد و همدانيان چنان بر آنان هجوم آوردند كه معاويه چاره‏اى جز دستور عقب‏نشينى نداشت. على(علیه السلام) از آنان خواست تا سپاهيان سرزمين حمص را سركوب كنند. همدانيان بر آنان يورش بردند و پس از نبردى دلاورانه آنان را شكست داده تا نزديكى جايگاه و چادر معاويه به عقب راندند.
طايفه همدان هميشه فرمانبردار آن حضرت بودند و هنگامى كه با برافراشتن قرآن‏ها بر نيزه در ميان لشكريان على(علیه السلام) اختلاف نظر پديد آمد، فرمانده اين قبيله به حضرت گفت: ما هيچ اعتراضى نداريم و هر دستورى بدهى، اجرا مى‏كنيم. (همان، ص 434، 436، 437، 520).
31. عقد الدرر، ص‏97.
32. نورالابصار، ص‏187؛ وافى، ج‏2، ص‏114؛ به نقل از «فتوحات مكيّه».
33. الدر المنثور، ج‏4، ص‏215؛ متقى هندى، برهان، ص‏150؛ العطر الوردى، ص‏70.
34. السيرة الحلبيه، ج‏1، ص‏22؛ منتخب الاثر، ص‏485.
35. مفيد، ارشاد، ص‏363؛ طوسى، غيبة، ص‏283؛ روضة الواعظين، ج‏2، ص‏264؛ صراط المستقيم، ج‏2، ص‏251؛ الفصول المهمّه، ص‏302؛ الايقاظ، ص‏249؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏291؛ نورالثقلين، ج‏4، ص‏101.
36. عقدالدرر، ص‏224، 238؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏624.
37. الفصول المهمه، ص‏302؛ ابن‏بطريق، عمده، ص‏435؛ دلائل الامامه، ص‏258؛ حنفى، برهان، ص‏99؛ مجمع الزوائد، ج‏7، ص‏314؛ فرائد السمطين، ج‏2، ص‏330؛ عقد الدرر، ص‏20، 236؛ شافعى، بيان، ص‏50، حاكم، مستدرك، ج‏4، ص‏557؛ كنز العمّال، ج‏14، ص‏264؛ كشف الغمّه، ج‏3، ص‏262؛ ينابيع المودّه، ص‏431؛ غاية المرام، ص‏698؛ بحارالانوار، ج‏51، ص‏82.
38. عقد الدرر، ص‏20؛ بحارالانوار، ج‏51، ص‏82.
39. ابن‏طاووس، ملاحم، ص‏140؛ كشف الاستار، ج‏4، ص‏112؛ مجمع الزوائد، ج‏7، ص‏314.
40. ابن‏طاووس، طرائف، ص‏177.
41. عياشى، تفسير، ج‏2، ص‏326؛ نعمانى، غيبة، ص‏331؛ اختصاص، ص‏257؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏298.
42. فردوس الاخبار، ج‏4، ص‏221؛ العلل المتناهيه، ج‏2، ص‏858؛ دلائل الامامه، ص‏233؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏593؛ بحارالانوار، ج‏51، ص‏91؛ ر. ك: طبرانى، معجم، ج‏8، ص‏120؛ اسدالغابه، ج‏4، ص‏353؛ فرائد السمطين، ج‏2، ص‏314؛ مجمع الزوائد، ج‏7، ص‏318؛ لسان الميزان، ج‏4، ص‏383.
43. كشف الغمّه، ج‏3، ص‏271؛ ابن‏بطريق، عمده، ص‏439؛ بحارالانوار، ج‏51، ص‏1، ابن‏طاووس، ملاحم، ص‏142؛ فردوس الاخبار، ج‏4، ص‏6؛ دلائل الامامه، ص‏233؛ عقد الدرر، ص‏239؛ ينابيع المودّه، ص‏432.
44. نورالابصار، ص‏170؛ الشيعة و الرجعه، ج‏1، ص‏225؛ ر.ك: فضل الكوفه، ص‏25؛ اعيان الشيعه، ج‏2، ص‏51؛ ينابيع‏المودّه، ص‏492.
45. ابن‏حمّاد، فتن، ص‏104؛ كنز العمّال، ج‏14، ص‏591.
46. اثبات الهداة، ج‏3، ص‏574.
47. نعمانى، غيبة، ص‏331؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏298 و ج‏53، ص‏3.
48. طوسى، غيبة، ص‏283؛ بحارالانوار، ج‏52، ص‏390؛ اثبات الهداة، ج‏3، ص‏584.
49. بحارالانوار، ج‏52، ص‏280.
50. الشيعة و الرجعه، ج‏1، ص‏225.

منبع:چشم اندازى به حكومت حضرت مهدى (علیه السلام)